۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

بهشت و جهنم

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند اورا به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود،که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودندبسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خودقاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشانوصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها ازبازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خودفرو ببرند. مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنهاغمگین شد، خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است"، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند ومی خندیدند، مرد روحانی گفت: "خداوندا نمی فهمم؟!"، خداوند پاسخ داد: "ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر میکنند!" هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما میاندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات مییافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبانآورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود رادوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد

0 نظرات: